خانواده با محوریت زن
خانواده در هر جامعه شامل افراد مشخصی است که به عنوان فعالان یک اجتماع کوچک و همچنین یک نهاد مطرح هستند.
نهاد خانواده، مانند بسیاری از نهادهای اجتماعی، امری طبیعی است و تأسیس آن به حکم طبیعت است. در این نهاد هر کدام از افراد، وظایف خانوادگی و اعمال مربوط به خود که مطابق با موقعیت آنها میباشد بر عهده دارند، ضمن این که در بسیاری از موارد زندگی، با یکدیگر وجه مشترک دارند. در جامعه دو نوع خانواده(شهری و روستایی) وجود دارند که وضعیت زندگی در هر کدام از آنها با دیگری تفاوت دارد اما وظایف در همهی خانوادهها یکی است.
انواع وظیفه در تمامی خانوادهها شامل احساس مسئولیت، نظم، همکاری، تحمل مشکلات، از خودگذشتگی و مدیریت فردی و اجتماعی میباشد و پدر و مادر ادارهکنندهی زندگی خانوادگی هستند.
محوریت زن
خانواده، از ازدواج مرد با زنی تشکیل میگردد و تبدیل به کانون مهر و محبت و محل پرورش نسل و بقای آن میشود.
زمانی که یک مرد ازدواج میکند گفته میشود خانواده تشکیل داده، پس میتوان گفت که محور اصلی اجتماع با وجود زن شکل میگیرد.
شخصیت عالی زن از نظر زیبایی، پاکی، یاور زندگی و پشتوانهی روحی برای مرد به حدی است که تمامی انبیاء و پیشوایان مذهبی و مردان بزرگ دنیا با بیاناتی گوناگون به ستایش وی پرداختهاند و او را جلوهی حق و اساس جامعه و مخزن اسرار خلقت و داروی دردها و غمها و شریک زندگی و مایهی خوشبختی تعریف کردهاند.
زن یار مرد، همراز، همدم و همنشین مرد است و وجود او سرشار از عاطفه و احساسات است و تمایلات و فعالیتهایش بیشتر در محور خانه و فرزند متمرکز میشود.
زن منبع الهام و عشق و امید مرد و برای مرد منشأ کمال و رحمت است. عشق و محبت به عنوان عمیقترین غریزهی او،مایهی آرامش و آسایش زندگی است . کلیهی این ویژگیها موجب بقا و دوام خانواده است.
اهمیت ازدواج
برای زن، هیچ مسئلهای به اندازهی ازدواج، مهم نیست و هیچ موضوعی به این اندازه توجه او را به خود جلب نمینماید. این ویژگی اصلی روح زن که همانا دلبستگی به غیر است، همواره او را در جستجوی فردی که بتواند با تمام وجود خود را به او بسپارد، وامیدارد تا آنجا که همین حس دیگرخواهی و دلبستگی در مورد همسر به حد کمال خود میرسد و سپس با حضور فرزند در صحنهی زندگی او اوج میگیرد.
عاطفه و دیگرخواهی زن، معمولأ صرف فرزند و شوهرش میشود و بر همین اساس، عمومأ زن مشوق و پشتیبان خوبی برای همسر خود به شمار میرود.
مرد پس از ازدواج با زن به نوعی پختگی در ابعاد مختلف شخصیتی دست مییابد و تبدیل به یک شخصیت اجتماعی میشود و در نتیجه،مرد خود را مسئول حفظ اعتبار خانواده و متعهد در تأمین هزینهها و وسائل زندگی میبیند.
زن در زندگی خانوادگی مرد را مقید به رعایت نظم و ترتیب در کلیهی امور ساخته و او را از آلودگیهایی که بسیاری از مجردان دارند، برکنار میدارد. برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که طراح آن طبیعت میباشد.
متکی بودن زن به مرد، آموختنی نیست بلکه نیازی است که آفرینش برای او مقرر کرده و این نیاز برای تفاهم و پیوستگی زن و مرد در حیات زناشویی در نهاد زن به ودیعه گذاشته شده و به منزلهی اطاعت کورکورانهی او از مرد و به خطر افتادن استقلال وی نمیباشد و زن میل دارد با مردی قویتر از خود ازدواج کند تا در مقابل او تسلیم و مطیع باشد.
نقش زن در خانواده
ادارهی خانه، صرفهجویی و راضی نگه داشتن عموم اعضای خانواده، بزرگترین اختراع زن در خانواده است که تمام نیروی فکر او را جذب مینماید.
زن، در ادارهی خانه و تربیت فرزند نقش مؤثرتری نسبت به مرد دارد و پشتوانهی محبت و گرمی و آرامش خانه بهشمار میرود و در بسیاری موارد، حتی میتواند کمبود پدر را جبران نماید، البته همهی زنان همانند برخی از مردان، دارای ویژگیهای سازنده نیستند.
یکی از ویژگیهای بهترین زنان، مدارا و هماهنگی او با شوهرش است و در یک بینش درست و با توجه به فلسفه آفرینش، زن مسئول پشتیبانی مرد در میدان کارزار اجتماع است.
زن، با کار در منزل به هویت خود تجسم میبخشد و علاوه بر وظائف و تکالیف و خصلتهای روحی، دارای حقوق معنوی و مادی مخصوص به خود است.
هیچ مردی تاکنون از خدمات و کارِ زن در خانه محروم نبوده است و زن، خودبهخود مانند یک خدمتگزار برای مرد خدمت میکند و از تصور این که زحمتش موجب راحتی دیگران است خرسند شده و به هر رنجی تن در میدهد و بیآنکه به تفکر نیاز داشته باشد به خوبی میداند که اصلاحات سالم، از خانه بر میخیزد، او در اصل بانوی خانه است و در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است که شئون منزل و امور آن تا درب خانه با زن و از آن به بعد با مرد است.
مرد باید از نظر رفاه و امنیت خانواده، تلاش کند تا زن بتواند به وظائف خود با روحی آرام و اعصابی سالم عمل نماید و مرد مکلف است که به همسر خود، به چشم هدیهای آسمانی بنگرد و در مقابل، زن نیز باید با کردار و اخلاق خود شایستگی و لیاقت این جاه و جلال را برای خود ثابت کرده و همواره در حفظ آن برای خود تلاش کند.
زن با رفتار دقیق و منطقی و عاطفی خود و با ظرافت و لطف ویژهی زنانه، مرد را برای انجام وظائف بیرونی خود بسیج میکند و او را مانند گلولهای که از اسلحه به سوی هدف روان است با نیروی معنوی و نشاط و عزمی پولادین، به انجام کارش میفرستد.
زن، نه فقط در خانواده عامل مؤثری به شمار میرود بلکه میتواند در اغلب شئون حیات اجتماعی، با مرد تشریک مساعی کند. ارزش و منزلت زن بر مبنای کارایی و کفایت عاطفی و تربیتی او سنجیده میشود نه بر اساس کفایت و ارزش قوای عضلانی و عقلانی.
به طور طبیعی، زن موجب سکون و آرامش شوهر و محیط اطراف خود است مشروط بر آن که جهل یا ضعف و فطرت و سوءتربیت وی یا سوءرفتار شوهر، زن را از طبیعت اصلی او خارج نساخته باشد.
زن، خواستار آن است که در زندگی به مرد متکی باشد و نقش ریاست را در اداره خانواده به مرد محول کند. او ترجیح میدهد بهجای مدیریت، پیرو مرد باشد.
هرچه مرد، شجاعت، توانایی و قدرت بیشتری داشته باشد روحیهی اطاعتپذیری زن نیز به همان میزان بیشتر میشود.
زن، مؤدبتر، مهربانتر و متواضعتر از مرد است، به کارهای ظریف و امور هنری بیشتر توجه دارد، علاقهمند است در مورد همسر و فرزندانش صحبت کند تا مسائل اقتصادی و سیاسی.
کارهای سنگین با روحیهی او سازگاری ندارند.
برخی از زنان، در خانه به تولید و کسب درآمدی برای کمک به مرد و برخی با صرفهجویی و حفظ اموال مرد به افزایش درآمد یا کاهش هزینهی مرد کمک میکنند.
کار خاص زن، خدمت به بقای نوع و کار خاص مرد، خدمت به زن و فرزند میباشد و کارهای دیگر زن و مرد تابع این دو کار آنها هستند.
احساسات زن
تمامی زنها میخواهند احساس کنند که وجودشان مؤثر و مورد نیاز است، به همین دلیل، زنها تابع احساسات و مردان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده که زنها از لحاظ هوش، نه فقط با مردان برابری میکنند بلکه گاهی در این زمینه از مردان برتر هستند.
نقطه ضعف زنها، فقط احساسات شدید آنهاست.
احساس، از منابع عمده تصمیمگیری و قضاوت زن در زندگی است و در مسائل جدی که نیاز به تفکر و تمرکز حواس است، تصمیمگیری برای آنان، مشکل و در مواردی غیرممکن است.
بیثباتی در عقاید و تصمیمات و داوریها ناشی از احساسات حاکم بر زن است. بر این اساس گاهی چیزی برای زن حقیقت جلوه میکند که ممکن است آن امر با حقیقت بسیار فاصله داشته باشد. احساسات زن، هیجانات روحی و عاطفی او را تحریک میکند.
هرچیزی که بتواند سبب برانگیختن احساساتش شود، توجه او را به خود جلب نموده و در مواردی او را از وظایفش بازمیدارد. یکی از عوامل جاذبه و قدرت زن، استفاده از احساسات لطیف زنانه است.
روح پرخاشگر و عصبانی مرد را تنها احساسات لطیف زن آرام میسازد و او را به جای خود مینشاند و همچنین عاطفهی زن در نقش همسر، نیز به مرد امید و نشاط و آرامش میبخشد. چنانچه مردی از نظر عاطفی از جانب همسرش پشتیبانی و حمایت نشود و به جای مهرورزی، با رفتار خشک و خشن زن مواجه گردد، لجوج و سرسخت میشود.
مرد، تشنهی محبت و بیزار از خشونت است و به دنبال چیزی است که یا ندارد یا کم دارد.
خصوصیات ذاتی و فطری زن بهگونهای است که اگر بخواهد میتواند مرد را رام کند و او را تحت سیطره و تسلط خود قرار دهد، به شرط آنکه هنرمند و خوددار باشد و از طریق مهرورزی و خلق و منش لطیف و ظریف اقدام نماید.
یکی از ویژگیهای حساسیت زن، زودرنجی او است.
زن از رفتارهایی که مورد پسندش نیست، زودتر تحت تأثیر قرار میگیرد و ممکن است این تأثیر با خشونت و کینه همراه باشد و بدون آن که به جوانب منطقی و علت و معلول آن فکر بکند، بینش و نگرش او نسبت به دیگران متحول میشود.
اگر زن بر اساس یک روش تربیتی صحیح، گرایشهای قلبی و تمایلات عاطفی خود را کنترل نکند و احساسات او تحت مراقبت اراده قرار نگیرد، بر اثر افراط در دلبستگی یا بروز دلبستگیهای نادرست، وابستگی فکری و معنوی به دیگران در روح زن به وجود میآید تا جایی که ممکن است تا مرز انحراف فکری و انحطاط روحی و معنوی پیش برود. همچنین در صورتی که زن توجه بیش از حد به دیگران داشته باشد، به دلیل خصوصیات روانی، استقلال فکری او تا حد وابستگی فکری و شخصیتی تنزل مییابد.
عوامل مؤثر در اطاعت زن از مرد
زن، چه بر اثر عوامل غلط تربیتی و محیطی و چه به علت ضعف مرد در زندگی، اگر اختیار و ریاست خانه را برعهده گیرد از شوهر خود متنفر خواهد بود و بر اساس مقتضیات فطری، مردِ بیاراده و ضعیفالنفس را لایق همسری، متکی بودن و اطاعت نمیداند.
هرچه زن از طرف مرد، مورد احترام و توجه باشد، به همان میزان از شوهر خود اطاعت میکند. همچنین، زن از زندگی با مردی که فاقد تدبیر و اراده باشد راضی نیست و در برابر کسی که تصور کند پایینتر از اوست پرخاشگر و زورگو و در عین حال ناراضی است.
احترام بیقید و شرط زن به مردی که از جنبهی تدبیر و توان مالی و مدیریت قویتر برخوردار است و یا بیاحترامی به مرد ضعیف، یک قاعدهی ثابت و فرمول غیرقابل تغییر نیست، بلکه در چنین شرایطی نیز بسیاری از زنان از طریق انعطافپذیری و تطبیق با شرائط موجود، زندگی خوب و بیدردسری دارند.
نقش زن به عنوان مادر
اکثر بزرگان دنیا و انسانهای موفق، هر یک، شخصیت و مقام خود را از مادر یا همسر خود بازیافتهاند. آغوش پرمهر زن در خانواده به عنوان مادر، جایگاه رشد جسم و جان مرد است و دامان زن، والاترین پرورشگاه روح مرد یا فرزندان او است.
حرمت و وجههی زن در سایهی انجام وظیفهای است که در جنبهی تربیتی و نگهداری فرزند، برایش معین کردهاند.
تمامی استعدادها و ویژگیهای روحی و مادی زن و به طور کلی، نظام وجود او هماهنگ با استعداد مادر شدن قرار دارد و او را در انجام مسئولیت مادری یاری مینمایند.
مادر، در تمام فرهنگهای متمدن و غیرمتمدن، از احترام خاصی برخوردار است. کار اصلی زن، خدمت به نسل آدمی از طریق وظیفهی مهم مادری است. اگر زن از وظیفهی اصلی خود که منطبق با فطرت و استعداد اوست، جدا شود، دچار اختلالات روحی خواهد گردید.
مقام مادری زن، نقش اختصاصی زن است که بخش قابل توجهی از حیات او را در برمیگیرد. زن با پرداختن به وظیفهی مادری و پرورش فرزند میتواند سبب تحول در جهان انسانیت بشود، زیرا از این طریق، بیشترین خدمت در حق جامعه و روابط اجتماعی انجام میشود.
مهر و عاطفهی زن، به او استعداد پذیرش و تحمل خواستهها و پرورش و تربیت کودک را میدهد و روح و جان کودک را که نیاز شدید به محبت و عاطفه دارد، با نشاط نگاه میدارد تا دچار خلاء عاطفی نشود، به این ترتیب، کودک احساس وابستگی بیشتر به مادر میکند.
هویت عاطفی و احساسات کودک، از ابتدا، به تغذیه نیاز دارد زیرا محرومیتهای عاطفی در شخصیت و رشد استعدادهایش میتواند آثار منفی به همراه داشته باشد.
وابستگی طفل به مادرش، اثر عمدهای در رشد شخصیت وی دارد. نقش مادر، فقط تقلیل درد یا ارضای خاطر طفل نیست بلکه پیچیدهتر از آن است. بنابراین، رشد عاطفی و شخصیتی و هوش و استعدادهای علمی انسان، تا حدود زیادی مرهون وجود زن در نقش مادر است.
بسیاری از عواطف انسانی، نیاز به پرورش و رشد و بلوغ و آرایش و پیرایش دارند.
بخش عمده و اولیهی آن باید در کودکی و در دامان پدر و مادر و خصوصاً مادر به کودک انتقال یابد و گرنه در بزرگی، آثار شوم و مخرب آن که گاهی به از میان رفتن عواطف میانجامد، ظاهر خواهد شد و افرادی بیمارگونهی روانی که با وصف ضد بشر و ضد جامعه تجلی میکنند، به جامعه سرازیر میشوند.
دامان مادر، نخستین مدرسه کودک است. تربیت مادر، همیشه بر پرورش محیطهای مدرسه و جامعه و پرورشهای پدر و معلم و استاد تا حدود زیادی غلبه دارد و میتواند اثر آن را کم یا بیشتر نماید.
مادرانی که خود، روحیات تربیت یافته ندارند با تأثیر و تربیت خود، گاهی آثار مخربی در فرزند و در نتیجه در جامعه میگذارند.
بسیاری از مردان بزرگ، رهبران، مردان سیاسی، دانشمندان، هنرمندان، شعرا، نویسندگان، سرداران و پادشاهان، از پرورش روانی و تعاون روحی و کمکهای معنوی زن به مقام والای خود رسیده اند.
زن، به عنوان مادر در محیط خانواده و کنار فرزندان و نورستگان، کاملترین وسیلهی آموزش زبان خود و انتقال فرهنگی است که به آن تعلق دارد. فرهنگ هر جامعه، یکی از ویژگیها و معرف و ضامن استقلال و هویت آن جامعه است.
بخش عمده ای از فرهنگ هر جامعه، به طور طبیعی به وسیلهی مادر به فرزند منتقل میشود، در صورتی که زن، تربیت یافتهی فرهنگ واقعی و صحیح باشد، به راحتی، پیرایش میان آداب درست و نادرست به عمل خواهد آمد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود میشود.
عوامل مؤثر طبیعی در روحیه ی زنان
زنان باید بیاموزند که با وجود مشکلات روزمره که لازمهی زندگی است با لطف و مهربانی، لبخند بزنند و بدانند که در خانواده و در هر جای مناسب، تبسم مؤثرترین سلاح برای جذب قلوب همسر و فرزندان و پدر و مادر، زیبا بودن، مورد محبت واقع شدن، رسیدن به خواستههای منطقی، رفاه، روحیهی عالیتر و حتی برای بخشوده شدن از خطاهای کوچک است.
لبخند، در دسترس و جزء طینت زنان است و بسیار ضروری است که بهرهی کافی از آن ببرند. اگر زنان همواره در خانواده بخندند خوشبختتر خواهند بود و خوشبختی را در پیرامون خود و برای فرزندان خود که جان مایهی آنها هستند گسترش خواهند داد.
زنان باید بدانند که بدخلقی آنان را زشت میکند و به هیچ نتیجهای نمیرساند و علاوه بر جسم، چهرهشان را هم فرسوده میسازد. یادآوری میشود، عناصر حیاتی در زن که ستایش دیگران را نسبت به خود بر می انگیزد عبارتند از : وفاداری، مهربانی، عفت و احساسات لطیف.
زن خوشبخت، آن زنی است که در هر حال بداند که یک زن است و توازن زندگی به این است که علاوه بر ابراز نیاز، سیاست و سروری مرد را با شوق و عشق بپذیرد. در هر حال، پشتیبان فکر و ذهن مرد باشد و همواره او را در راه زندگی، تشویق و حمایت نماید تا سلامتی روانی خود و خانواده، افزایش بیابد.
در صورت مواجهه با هر گونه مشکل جسمی و روانی، بلافاصله در رفع آن تلاش کند و آرام نگیرد، از آنچه دارد بهرهی درست و کافی ببرد، نسبت به شادی و نیازهای خود، شناخت و آگاهی بیشتری کسب کند تا به کمال وجودی خود در زندگی برسد زیرا تکامل، قانون ثابت طبیعت جهان است و بشر که پاره ای از این جهان لایتناهی محسوب میشود بنابر فطرت خود، تابع این قانون کلی است.
منبع : کتاب راز آشکار "تحلیل روانی اجتماعی شخصیت زن" مؤلف: سید احمد حسینی
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا